پس من نزد نرجس شدم و وى را بدان خبر دادم و از حالش پرسیدم. گفت: یا مولاتى! من اثر حمل در خود نمىبینم. حکیمه گفت: همه شب نزد نرجس مىبودم و گوش مىدادم و منتظر تا نزدیک طلوع فجر. پس به خاطرم گذشت که صبح نزدیک شد و هیچ اثر ظاهر نیست. فى الحال ابومحمّد عسکرى آواز داد که یا عمّه! شک مکن که ولادت نزدیک شد. من خجل شدم.
ناگاه نرجس از میان خانه برجست ترسان و لرزان. من وى را در بغل گرفتم. ابومحمّدعلیه السّلام آواز داد که یا عمّه! (اِنّا اَنْزَلْناهُ) برخوان. من، (اِنّا اَنْزَلْناهُ)، خواندن گرفتم. کودک نیز در شکم مىخواند چنان که من مىخواندم. ناگاه کودک بر من سلام کرد. من بترسیدم و متعجّب گشتم. ابومحمّدعلیه السّلام آواز داد که اى عمّه! تعجّب مکن از امر حق تعالى که خداى تعالى ما را در کودکى به سخن آورد و در حال بزرگى ما را حجّت گرداند. در این بودیم که نرجس را از نظر من غایب کردند و وى را نمىدیدم چنان که گفتى میان من و میان وى حجابى کردند. پس من نزد ابىمحمّدعلیه السّلام دویدم و فریاد برداشتم از این حالت.
فرمود: اى عمّه! مترس و بازگرد که حجاب زایل شود و تو او را فىالحال ببینى. پس به جاى خود شدم. نرجس را دیدم که اثر نور عظیم بر وى ظاهر شده و کودک را دیدم به سجود افتاده، زانوها به زمین و انگشت سبّابه برداشته، مىگفت:
اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللَّهُ وَاَنَّ جَدّى مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَاَنَّ اَبى عَلِیّاً وَلِىُّ اللَّهِ.
آن گاه یک یک امام را یاد مىکرد تا به خود رسید، گفت: خدایا! وعدهاى که مرا کردهاى روا کن و کار مرا تمام کن و قدم مرا ثابت دار و زمین را پر قسط و عدل گردان!
پس ابومحمّد عسکرىعلیه السّلام آواز داد که یا عمّه! او را نزد من آر! من او را برداشتم و نزد وى بردم. بر پدر خود سلام کرد. ابومحمّدعلیه السّلام وى را از من فرا گرفت و مرغان سبز دیدم که بر سر وى پرواز مىکردند. من از آن پرسیدم. ابومحمّد گفت: فرشتگاناند و اشارت به یکى از ایشان کرد که بزرگتر بود و گفت: این جبرئیل است. پس ابومحمّد، خلف را به جبرئیل سفارش فرمود. آن گاه زبان در دهن مبارک خلف کرد و خلف، زبان مبارک پدر بزرگوار خود بسیار مکید. آنگه پدر، پسر را گفت:
اُنْطُقْ بِاِذْنِ اللَّهِ تَعالى
سخن گو به فرمان خداى تعالى.
گفت:
(اَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمیعِ الْعَلیمِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ! بِسْمِ اللَّه الرَّحْمنِ الرَّحیمِ وَنُریدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِى الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ وَنُ’مَکِّنَ لَ’هُمْ فِى الْأَرْضِ وَنُرِىَ فِرْعَوْنَ وَهامانَ وَجُنُودَهُما مِنْهُمْ ماکانُوا یَحْذَرُونَ).
بارى و این چنین بود که حضرت بقیّة اللَّه الأعظم - آن میراث دار سلسله ى انبیا و مشعل هدایت و عصاره ى نبوّت و خلاصه ى امامت - پاى بر این کره ى خاکى نهاد.